بی بهانه,عاشقانه

سلام ای ساکن کوچه های تنهایی بن بست! منم غریبه ترین اشنا یادت هست؟

دوستت دارم

 

در اين هستي غم انگيز

وقتي حتي روشن كردن يك چراغ ساده ي " دوستت دارم"

كام زندگي را تلخ مي كند

وقتي شنيدن دقيقه اي صداي بهشتي ات

زندگي را

تا مرزهاي دوزخ

مي لغزاند

ديگر – نازنين من –

چه جاي اندوه

چه جاي اگر...

چه جاي كاش...

و من

– اين حرف آخر نيست –

به ارتفاع ابديت دوستت دارم

حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه

از لذت گفتنش امتناع كنم ...


[ چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, ] [ 17:0 ] [ ... ] [ ]

بیدارم ومیبینمت رویا به رویا

 
بیدارم و می بینمت رویا به رویا
 
از پیش چشمم میروی دنیا به دنیا
 
با تو میان آب و آ تش آشتی بود
 
در آ تش است از رفتنت دریا به دریا
 
یکبار دیگر عشق را با خون نوشتند
 
تعبیر لبخند تو را گلگون نوشتند

تا دست عشق از پیکر عاشق جدا شد
 
با دست لیلا قصه مجنون نوشتند
 
این کوچه ها بی تو همیشه بیقرارند
 
حس غریبی بین پا ییز و بهارند
 
رفتی ولی فکری به حال کوچه ها کن
 
بوی تو دارند و تو را، اما ندارند!
 
[ چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, ] [ 16:47 ] [ ... ] [ ]

خداحافظ همین حالا...

 
 
خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن.


 
ببين هم گريه هام از عشق، چه زندوني برام ساختن.


 
خداحافظ گل پونه، گل تنهاي بي خونه.


 
لالايي ها ديگه خوابي، به چشمونم نمي شونه.


 
يكي با چشماي نازش، دل كوچيكمو لرزوند.


 
يكي با دست ناپاكش، گلاي باغچمو سوزوند.


 
تو اين شب هاي تو در تو، خداحافظ گل شب بو.


 
هنوز آوار تنهايي، داره مي باره از هر سو.


 
خداحافظ گل مريم، گل مظلوم پر دردم.


 
نشد با اين تن زخمي، به آغوش تو برگردم.


 
نشد تا بغض چشماتو، به خواب قصه بسپارم،


 
از اين فصل سكوت و شب، غم بارونو بردارم.


 
نمي دوني چه دلتنگم، از اين خواب زمستوني،


 
تو كه بيدار بيداري، بگو از شب چي مي دوني ؟


 
تو اين روياي سر در گم، خداحافظ گل گندم.


 
تو هم بازيچه اي بودي، تو دست سرد اين مردم.


 
خداحافظ گل پونه، كه باروني نمي تونه،


 
...طلسم بغضو برداره، از اين پاييز ديوونه


 
خداحافظ .....!



 
خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام.


 
خداحافظ به شرطی که، بفهمی تر شده چشمام.


 
خداحافظ کمی غمگين، به ياد اون همه ترديد


 
به ياد آسمونی که، منو از چشم تو ميديد.


 
اگه گفتم خداحافظ، نه اينکه رفتنت ساده اس.


 
نه اينکه ميشه باور کرد، دوباره آخر جاده اس.


 
خداحافظ ، واسه اينکه، نبندی دل به رؤيا ها.


 
بدونی بی تو و با تو، همينه رسم اين دنيا.



 
خداحافظ ،خداحافظ ،


 
.............................همين حالا


...........................................خداحافظ!
 

[ چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, ] [ 16:12 ] [ ... ] [ ]

سکوت

امشب‌ كه‌ شعله‌ مي‌زندم‌ ماجراي‌ تو


بر اين‌ سرم‌ كه‌ سر بگذارم‌ به‌ پاي‌ تو


بي‌تاب‌ و بيقرارم‌ و بي‌واهمه ولي‌؛


جز حرف‌ عاشقانه‌ ندارم‌ براي‌ تو


امشب‌ هزار مرتبه‌ بي‌ تو دلم‌ شكست‌


يعني‌ هزار مرتبه‌ مردم‌ براي‌ تو


من‌ راضي‌ام‌ به‌ اين‌ همه‌ دوري‌ ، ولي‌ عزيز!


راضي‌ترم‌ به‌ اينكه‌ ببينم‌ رضاي‌ تو


حالا درخت‌ و جاده‌ به‌ راهت‌ نشسته‌اند


حالا سكوت‌ و سايه‌ پر است‌ از صداي‌ تو

 

 
[ چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, ] [ 15:56 ] [ ... ] [ ]

غریبانه زسمت عشق می ایی

غــــــريبانه ز ســـــمت عشق مي آيــي
 
و ميــــدانم كه با زخمـــــم همــــــآ وايي

تو ذهــنم را پر از شوق و عطــش كردي
 
مــــــيان شيـــهه اسبــــــان رويـــــــايي

و بــــا شرقـــــيترين آواي يــــك لهــــجه
 
صدا كردي:((چرا با مـــــــا نمي آيــي؟))

ببخشــــايم ولي همواره گل مي كـــرد
 
تمام دوشــــم از زخــــمي اهـــــورايي

و زير بـــار ســــنگين گنـــاهي تلـــــــخ
 
حــرامـــــم بود گــــويا گـــــام لــــيلايي

بـــــرادر بر قــــــدوم عشق سنگين بود
 
عــــبور از نيــــل بي اعجــــاز موسايي
 
 
[ دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, ] [ 17:23 ] [ ... ] [ ]

کوتاه در وصف...

 

ای آنکه زنده از نفس توست جان من

آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شرابی

‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها

سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم

زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟

خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من...



در زمانه ای که آسان است

آسمانی از ستاره داشتن ؛

پس از ده هـــا ســال

تنها یـکـبـار ، ستاره ی هـالــی ، می آیــد؛

تقدیـر ِ غـریـبـی است نـازنـیـن !

چـه دیـر هنگام ، درخشیـده ای

در آسمــان ِ تیره ی دلـم

همچون سـتــاره ی هــالــی .



عشق ، صاعـقـه است ،

سفیری است که

از همسایـگـی ِ خدا می آید ؛

ناگـهـــان می جهد ،

و بر کویرستان ِ دل ، فـرو می نشیند .

عشق ، صاعقه ای است که سائقه می شود ...

و لطافت ِ باران :

ثمره ی صاعـقـه است .



خداوند

آسمانها و زمین را

در شش روز ، آفرید

شگفت نیست اگر

تولد ِ عشق ِ تو

تنها با نگاهی باشد .


 

تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم....


می توانی تو به من ،

زندگانی بخشی ؛

یا بگیری از من ،

آنچه را می بخشی...




من و تو

دو آینه ایم

رو به روی هم .

با هزاران تصویر تودرتو

از من

و تو

به هم

ولی بی هم !






از تن من

آنگاه که در خاک کاشته شد

گل یاد خواهد روئید .

برای آنکه از یاد می برد

و برای آنکه به یاد می آورد .

و از خاک من

که با خاطر تو معطر خواهد شد .

هزاران هزار خاطره بی قرار

پر باز خواهد کرد

پرواز خواهد کرد .

برای آنکه از خاطر می برد

و برای آنکه به خاطر می آورد .





من زندگی را

از فراز آتش گذراندم

باجنگ تن به تن

از دست مرگ بیرون کشیدمش

من زندگی را

باعشق آویختم

که عشق را برای دلم

و زندگی را برای تو می خواستم ...




 


 

[ جمعه 15 بهمن 1389برچسب:, ] [ 14:23 ] [ ... ] [ ]

دست من نیست

 
دست من نيست گاهي وقتا روزم آفتابي نميشه

حتي با معجزه ي عشق آسمون آبي نميشه

دست من نيست گاهي وقتا تلخ و بي حوصله مي شم

بين ما بين من و تو من خودم فاصله مي شم

دست من نيست...دست من نيست

يه شبايي باد و بارون ميزنه به برگ و بارم

اون شبا هواي آشتي حتي با خودم ندارم

يه روزاي ابر تيره منو ميبره از اينجا

مي بره اونوره ديروز گم مي شم اون دور دورا

مي دونم گاهي بلور قلبتو مي شکنه حرفام

صبر تو به سر رسيده از من و سرگشتگي هام

با گذشت به من نگاه کن تو که مي بيني چه تنهام

رو نگردون از من اي خوب اگه بدترين دنيام

وقتي که دور مي شم از تو اي هواي مهربوني

غمو تو چشات مي بينم اما اي کاش که بدوني

من گمشده.....من بد....با همه سرگشتگي هام

تو را از هميشه بيشتر بيشتر از هميشه مي خوام ...
 
 
[ جمعه 15 بهمن 1389برچسب:, ] [ 14:8 ] [ ... ] [ ]

شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن

 

شوق پرکشیدن است در سرم قبول کن

دلشکسته‌ام اگر نمی‌پرم قبول کن

این که دور دور باشم از تو و نبینمت

جا نمی‌شود به حجم باورم، قبول کن

گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را

از من، از منی که یک کبوترم قبول کن

در اتاق رازهای تو سرک نمی‌کشم

بیش از آ‌نچه خواستی نمی‌پرم،‌ قبول کن

قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی‌خورد

گاه نامه می‌برم می‌آورم،‌ قبول کن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا

بی‌تو من نه عاشقم، نه شاعرم،‌ قبول کن

آب …

وقتی آب این قدر گذشته از سرم

من نمی‌توانم از تو بگذرم،‌ قبول کن

 



 

[ پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:, ] [ 11:6 ] [ ... ] [ ]

این ارزو برای تو

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،

تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد

 

[ سه شنبه 12 بهمن 1389برچسب:, ] [ 19:8 ] [ ... ] [ ]

میشد که من...

 

می شد که من

پروانهء باغ رو یاهای تو باشم

اگر نمی خواستی بچسبانی ام

به کلکسیون آرزوهای ِ دست یافته ات،

می شد که تو

شهسوار رویاهای من باشی

اگر نمی خواستم محبوست کنم،

در کاخ توقعات ِ بر نیامده ام

می شد که ما

تصویر زیبای عشقی بی تمام باشیم بر دیوار ناممکن ها

اگر یاد گرفته بودیم

عاشقی را ...

[ سه شنبه 12 بهمن 1389برچسب:, ] [ 12:56 ] [ ... ] [ ]

با من بمان این لحظه های اخری را...

 

با من بمان این لحظه های آخری را

باور نکردم غیر تو من دیگری را

باور نکردم بخت بازی کرد با من

دنیا رقم زد روزگار بدتری را

آن شب کنارت پر زدم تا دم دَم ِ صبح

باور نکردم من چنین خوش باوری را

با خنده هایت غنچه های باغ خندید

از من نگیری خنده ی نیلوفری را . . . !

با گیسوانت شاخه های بید لرزید

تکرار خواهی کرد روز محشری را . . . !

تو بی گمان جا مانده در اعماق قلبی

هرگز نمی بینی چنین عاشق تری را

درمانده گشتم از غزلهای شبانه

هی پاره کردم بیتهای سر سری را

تا آخر این داستان با من بمان چون

باور نکردم رفتن مبهم تری را

امشب خدا حافظ برایم نیست آسان

از دست خواهم داد شانس دیگری را

 

[ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ] [ 12:21 ] [ ... ] [ ]

گفتی که...

گفتی که به احترام دل باران باش

باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق تو،گونه های او بوسیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک باش

بریاسمــــــــــــن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و تو را به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم
 
.
[ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ] [ 12:17 ] [ ... ] [ ]

چند خط


 
کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود
 
و انسان با نخستین درد
 
در من زندانی ،ستم گری بود
 
که به آواز ،زنجیرش خو نمی کرد
 
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
 
 
برای خریدن عشق هرکس هرچه داشت آورد...
 
دیوانه هیچ نداشت و گریست...
 
گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید...
 
اما هیچکس ندانست بهای عشق "اشک" است...

 

 

 

لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم
 
از تو پرسیدم من: تو منی یا من تو ؟
 
و تو گفتی هر دو
و به تو پیوستم
گفتم :ای کاش پناهم باشی
همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی ...
و تو گفتی هستم , تا نفس هست کنارت هستم...
 
 
 

 
[ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ] [ 12:8 ] [ ... ] [ ]

فاصله

ميدانم كه راه خانه هايمان،

از شمال آسمان تا جنوب زمين ادامه دارد..

اما وقتي من تو را دوست دارم،

ديگر چه فرقي مي كند تو اهل حوالي آسمان باشي

يا حدود رؤياهاي من..؟
 
mcymc's Avatar
[ پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ] [ 11:57 ] [ ... ] [ ]

بیا بازی کنیم

 
من از هفت سنگ می ترسم
 
می ترسم آنقدر...سنگ روی سنگ بچینیم
 
که دیواری ما را از هم بگیرد
 
بیا لی لی بازی کنیم
 
که در هر رفتنی...
 
دوباره برگردیم..
 
[ 21 دی 1389برچسب:, ] [ 17:25 ] [ ... ] [ ]

دستامو جا نذاری

 
دستامُ جا نذاري! مي ترسم از عبورت !
 
اينجا حروم ِ ديدن ! نا محرم ِحضورت!

بي من هميشه رفتي!با من هميشه درخواب!
 
يك عشق بي سرانجام! دائم درون مرداب!

هر شب كمه نگاهت! چشماتُ جا مي ذارم!
 
با تو هميشه لالم! حرفامُ هي مي بارم!

حالا رسيده عشقم ! اما تو كال كالي!
 
يك عمر با تو بودم ، با من ولي محالي!

اینجا حرومه دستات! اينجا حلال ِ حسرت !
 
اينجا حرومه چشمات! اینجا کمه محبت!

هر شب كمه نگاهت! چشماتُ جا مي ذارم!
 
با تو هميشه لالم! حرفامُ هي مي بارم!

دستامُ جا نذاري! مي ترسم از نبودت!
 
اينجا حرومه بوسه ! نامحرم ِ وجودت!

مي ترسم از نبودت! بي وقفه مال من باش!
 
نامحرم حضورت! يك شب حلال من باش!
 
[ 21 دی 1389برچسب:, ] [ 16:58 ] [ ... ] [ ]